مدتهاست که پیر شدم.
میدونم سنم بالا نیست؛اما از درون پیرم. هر چی بیشتر با اجتماع میجوشم گوشه گیر تر میشم. هر چی بیشتر دورم شلوغ میشه تنها تر میشم. هر چی اومد و رفتام بیشتر میشه منزوی تر میشم.
ولی گاهی که از همه فرار می کنم و قایم میشم، واسه یه مدت کوتاه حس میکنم دیگه اونقدرام تنها نیستم. چون اون موقع ها تنهام و دیگه آدمی نیست که ببینمش و بگم خدایا من کجا و اون کجا و هی غصه بخورم که چقد با این آدما فرق دارم، چقد تنهام.
دیگه مدتیه واسه فرار از تنهایی میرم یه گوشه ای و مدتی تنها میشم.
نظرات شما عزیزان:

.gif)
ارسال شده توسط آ.آ در ساعت 10:50